بعضی وقت ها
تصوراتت از بعضیا خیلی تغییر میکنه
طوری که حس میکنی انگار کلا پوستهی فرد باقی مونده و یک روح دیگه در بدنش تزریق شده
نمیدونم این رویداد در مورد من هم اتفاق میفته یا این که فقط من اون لحظات تغییر بنیادین رو در خودم حس نمیکنم.!(حس میکنم، خودمو زدم به اون راه)
خلاصه این که خدا از سر تقصیرات همه ما بگذره
ان شاء الله که امور طوری پیش نره که پس فردا شرمنده خودم و عملکرد خودم بشم
راستی چی شد که آدما وقتی بزرگ شدن دچار تضاد منافع شدن؟
در همون کودکی آدما درگیر این چیزا نبودن مثلا یه پسری بود در راه رضای خدا(شایدم رضای بندهی خدا ولی بدون انتفاع مادی!) به شادی و خوشحالی بقیه کمک میکرد. الانم وقتی بزرگ شده همون طوریه؟
به عده بچه زرنگ هم که بودن بعد از این که یکی دوبار سر این و اون شیره میمالیدن از جمع بچه ها طرد میشدن
خوب نبود اون طور روحیه؟
درباره این سایت