بسم الله

 

حس گند و عجیبی دارم از این که

در وقایع چند وقت اخیر بد جوری از آمریکا بازی خوردیم.

 

همیشه می‌گن گل به خودی نزنیم و مراقب باشیم بهانه دست دشمن ندیم اما حقیقتا این دشمن ازون حرفه ای هاست. خدا هم با ما عهد اخوت نبسته، کلاهمون رو سفت نچسبیم حتما باد میبرتش.

به شدت منتظر اینم که این زمان لعنتی بگذره و حقایق مشخص بشه، این که واقعا در حادثه مورد هدف قرار دادن هواپیمای مسافربری اوکراینی حامل جوانان دانشمند ایرانی، واقعا چه اتفاقی رخ داده. ان شاء الله هر چه سریع تر زوایای پنهان خیلی چیز ها مشخص بشه. البته نه برای موضع گیری ی. برای این که واقعا بدونیم چی شده، حقیقت حتی اگر تلخ هم باشه همیشه بهترین راهنماست برای تصمیم گیری های آینده‌ی ما.

 

در هفته اخیر، دانشگاه شهید بهشتی که هیچ وقت هیچ اتفاق ی و شبه ی درش رخ نمیداد، دو بار شاهد تجمع عزیزان و بزرگواران، البته با مشی و نگاه متفاوت بود.

از بازگو کردن جزئیات رویداد خودداری می‌کنم چون ممکنه حرف اصلی رو فراموش کنم.

این که میگم مردم ما(که به احتمال زیاد ما هم جزوشون محسوب میشیم!) بصیرت ندارند به چند دلیله:

۱-خیلی هایی که از روی پرچم آمریکا و اسرائیل عبور نکردند طبیعتا اختلافات اساسی با ما دارند و پرداختن به این مورد مجال دیگه ای رو میطلبه.

۲- عده ای اصولا هیچ نظر ی ای ندارند و کاملا خنثی هستن و طبیعتا در پی هر اتفاقی ممکنه نظرشون رو باد ببره، و البته معمولا به سمت مبتذل ترین اظهار نظر های ی کشونده میشن. اما این عزیزان هم در این زمین به نفع آمریکا بازی کردند.

۳-تعدادی از اعزه صرفا فاز روشنفکری دارند و با هرگونه حرکتی که مقداری از آرمان های انقلاب را تداعی کند مشکل و خصومت شخصی پیدا می‌کنند، من جمله آتش زدن و عبور از روی پرچم.

۴- اما این دسته آخر را(هر چند ممکن است ابراز نکنم) دوست دارم؛ آن ها منطقی تر از بقیه به قضیه نگاه کردند. شاید در زمین دشمن بازی کردند و به خاطر همین قضیه سرزنششان کنم اما، نکته‌ی مهمی را یاد آور شدند. از آنچایی که شکل گیری کشوری به نام آمریکا برخلاف خیلی کشور ها از جمله ایران، شکل گیری مصنوعی(و بی هویتی) بود اما، فی الحال چند چیز هستند که نقطه مشترک آمریکایی ها محسوب می‌شوند و طبق شنیده ها و اخباری که به دستم رسیده، پرچم، یکی از همان المان ها و مظاهر ملی آن هاست و شاید بیش از آن که نشانگر رابطه بین مردم و دولتشان باشد، چسب و عامل اتصال و یکپارچگی ملتشان است.

 

از گفتن این موارد به چه نتیجه ای می‌خواهم برسم؟

هر چند خیلی روی این حرف ها اصراری ندارم و به شکل راهکاری برای خروج از انفعال به آن نگاه می‌کنم اما شاید لازم باشد تجدید نظر کنیم؛ در این که پرچم را صرفا نماد دولت و خوی استکبار ستیزی بدانیم. یعنی در آمریکا هیچ نماد و نشانه و المانی برای هدف قرار دادن دولت و کل حاکمیتشان نیست؟ اگر هم این نماد نباشد به نظرم کشیدن عکس دولتمردان آن ها در ادوار مختلف می‌تواند گزینه خوبی باشد.

نمی‌دانم، شاید هم همین پرچم بهترین گزینه فعلی باشد. ولی خب آسیب های خودش را هم دارد. اگر به این نتیجه برسم که آتش زدن و عبور از پرچم بهترین و بهینه ترین راه برای اعتراض به نفس شیطانی آمریکاست، مسلما با دل و جان و از صمیم قلب این کار را انجام می‌دهم(هر چند تا الان هم انجام داده ام تا حد امکان) و برای گفتمان سازی آن هم در حد توان خودم مضایقه نمی‌کنم اما اینجا هنوز خیلی سوال ها هست که باید به آن ها پاسخ داده شود.

 

 

 

همچنان چالشم با موضوع جدال با علم سکولار در برابر علم دینی با پرجاست و هنوز هم برام خلا فکری و جای سوال هست. ان‌ شاء الله در هفته های آینده بیشتر به این قضیه می‌پردازم و اگر چیز جالبی هم دستگیرم شد حتما به سمع و نظر خیل عظیم خوانندگان! وبلاگ خواهم رساند.

 

 

اللهم الجعلنا من جندک، فان جندک هم الغالبون

 

آتش زیر خاکستر


مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

فارس کانکس هوشمند سازي شرکت فاطررسانور(نمايندگي رسمي محصولات ارتباطي پاناسونيک ) آی پزشک مجله سلامتی و تندرستی کنکوری ها کج‌نویس کریستیانو رونالدو کویر رایانه تغـذیه و ایـمنی در بیـماران